دیوان شمس/گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
ظاهر
گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر | بیرقیبش دادمی من بوسههایی سیر سیر | |||||
بس خطاها کردهام دزدیده لیکن آرزوست | با لب ترک خطا روزی خطایی سیر سیر | |||||
تا یکی عشرت ببیند چرخ کو هرگز ندید | عشرت کدبانوی با کدخدایی سیر سیر | |||||
یک به یک بیگانگان را از میان بیرون کنید | تا کنارم گیرد آن دم آشنایی سیر سیر | |||||
دست او گیرم به میدان اندرآیم پای کوب | میزنم زان دست با او دست و پایی سیر سیر | |||||
ای خوشا روزی که بگشاید قبا را بند بند | تا کشم او را برهنه بیقبایی سیر سیر | |||||
در فراق شمس تبریزی از آن کاهید تن | تا فزاید جانها را جان فزایی سیر سیر |