دیوان شمس/گر آتش دل برزند بر ممن و کافر زند
ظاهر
گر آتش دل برزند بر ممن و کافر زند | صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند | |||||
عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان شود | آن گوهری کو آب شد آب بر گوهر زند | |||||
پیدا شود سر نهان ویران شود نقش جهان | موجی برآید ناگهان بر گنبد اخضر زند | |||||
گاهی قلم کاغذ شود کاغذ گهی بیخود شود | جان خصم نیک و بد شود هر لحظهای خنجر زند | |||||
هر جان که اللهی شود در لامکان پیدا شود | ماری بود ماهی شود از خاک بر کوثر زند | |||||
از جا سوی بیجا شود در لامکان پیدا شود | هر سو که افتد بعد از این بر مشک و بر عنبر زند | |||||
در فقر درویشی کند بر اختران پیشی کند | خاک درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند | |||||
از آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دل | تو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سر زند | |||||
تو خدمت جانان کنی سر را چرا پنهان کنی | زر هر دمی خوشتر شود از زخم کان زرگر زند | |||||
دل بیخود از باده ازل میگفت خوش خوش این غزل | گر می فروگیرد دمش این دم از این خوشتر زند |