دیوان شمس/کی باشد اختری در اقطار
ظاهر
کی باشد اختری در اقطار | در برج چنین مهی گرفتار | |||||
آواره شده ز کفر و ایمان | اقرار به پیش او چو انکار | |||||
کس دید دلی که دل ندارد | با جان فنا به تیغ جان دار | |||||
من دیدم اگر کسی ندیدست | زیرا که مرا نمود دیدار | |||||
علم و عملم قبول او بس | ای من ز جز این قبول بیزار | |||||
گر خواب شبم ببست آن شه | بخشید وصال و بخت بیدار | |||||
این وصل به از هزار خوابست | از خواب مکن تو یاد زنهار | |||||
از گریه خود چه داند آن طفل | کاندر دلها چه دارد آثار | |||||
میگرید بیخبر ولیکن | صد چشمه شیر از او در اسرار | |||||
بگری تو اگر اثر ندانی | کز گریه تست خلد و انهار | |||||
امشب کر و فر شهریاریش | اندر ده ماست شاه و سالار | |||||
نی خواب رها کند نه آرام | آن صبح صفا و شیر کرار |