دیوان شمس/کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده
ظاهر
کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده | که بادا عهد و بدعهدی و حسنت هر سه پاینده | |||||
ز بدعهدی چه غم دارد شهنشاهی که برباید | جهانی را به یک غمزه قرانی را به یک خنده | |||||
بخواه ای دل چه میخواهی عطا نقد است و شه حاضر | که آن مه رو نفرماید که رو تا سال آینده | |||||
به جان شه که نشنیدم ز نقدش وعده فردا | شنیدی نور رخ نسیه ز قرص ماه تابنده | |||||
کجا شد آن عنایتها کجا شد آن حکایتها | کجا شد آن گشایشها کجا شد آن گشاینده | |||||
همه با ماست چه با ما که خود ماییم سرتاسر | مثل گشتهست در عالم که جویندهست یابنده | |||||
چه جای ما که ما مردیم زیر پای عشق او | غلط گفتم کجا میرد کسی کو شد بدو زنده | |||||
خیال شه خرامان شد کلوخ و سنگ باجان شد | درخت خشک خندان شد سترون گشت زاینده | |||||
خیالش چون چنین باشد جمالش بین که چون باشد | جمالش مینماید در خیال نانماینده | |||||
خیالش نور خورشیدی که اندر جانها افتد | جمالش قرص خورشیدی به چارم چرخ تازنده | |||||
نمک را در طعام آن کس شناسد در گه خوردن | که تنها خوردهست آن را و یا بودهست ساینده | |||||
عجایب غیر و لاغیری که معشوق است با عاشق | وصال بوالعجب دارد زدوده با زداینده |