دیوان شمس/چو بربندند ناگاهت زنخدان
ظاهر
چو بربندند ناگاهت زنخدان | همه کار جهان آن جا زنخ دان | |||||
چو می برند شاخی را ز دو نیم | بلرزد شاخ دیگر را دل از بیم | |||||
که گفتت گرد چرخ چنبری گرد | که قد همچو سروت چنبری کرد | |||||
نمیبینم تو را آن مردی و زور | که بر گردون روی نارفته در گور | |||||
تو تا بنشستهای در دار فانی | نشسته می روی و می نبینی | |||||
نشسته می روی این نیز نیکو است | اگر رویت در این رفتن سوی او است | |||||
بسی گشتی در این گرداب گردان | به سوی جوی رحمت رو بگردان | |||||
بزن پایی بر این پابند عالم | که تا دست از تبرک بر تو مالم | |||||
تو را زلفی است به از مشک و عنبر | تو ده کل را کلاهی ای برادر | |||||
کله کم جو چو داری جعد فاخر | کله بر آسمان انداز آخر | |||||
چرا دنیا به نکته مستحیله | فریبد چو تو زیرک را به حیله | |||||
به سردی نکته گوید سرد سیلی | نداری پای آن خر را شکالی | |||||
اگر دوران دلیل آرد در آن قال | تخلف دیدهای در روی او مال | |||||
تو را عمری کشید این غول در تیه | بکن با غول خود بحثی به توجیه | |||||
چرا الزام اویی چیست سکته | جوابش گو که مقلوب است نکته |