دیوان شمس/چو اسم شمس دین اسما تو دیدی
ظاهر
چو اسم شمس دین اسما تو دیدی | خلاصه او است در اشیاء تو دیدی | |||||
چه دارد عقلها پیشش ز دانش | برابر با سری کش پا تو دیدی | |||||
منورتر به هر دو کون ای دل | ز حلقه خاص او هیجا تو دیدی | |||||
به مانندش ز اول تا به آخر | بگو آخر کی دیدهست یا تو دیدی | |||||
در آن گوهر نبودهست هیچ نقصان | اگر هستت خیال آنها تو دیدی | |||||
به پیش خدمتش اندر سجودند | از آن سوی حجاب لا تو دیدی | |||||
خدیو سینه پهن و سروبالا | نه بالا است و نی پهنا تو دیدی | |||||
شهی کش جن و انس اندر سجودند | همه رویش در آن رعنا تو دیدی | |||||
ورا حلمی که خاک آن برنتابد | چنان حلمی در استغنا تو دیدی | |||||
ز وصف تلخ خود زهرا یکی وصف | به لعل شکر و زهرا تو دیدی | |||||
ز فرمان کردنش سوی سماوات | نهاده نردبان بالا تو دیدی | |||||
چنان لل به تابانی و خوبی | که او را هست جان لالا تو دیدی | |||||
کسی خود این شبه فانی دون را | از او خواهد چنین کالا تو دیدی | |||||
به نرمی در هوای هرزه آبی | و یا آن عشق چون خارا تو دیدی | |||||
برونم جمله رنج و اندرون گنج | بدین وصف عجب ما را تو دیدی | |||||
خداوند شمس دین را در دو عالم | به ملک و بخت او همتا تو دیدی | |||||
ز بهر آتش ای باد صبا تا | رسانی خدمتی از ما تو دیدی | |||||
چو خاک سنب اسب جبرئیل است | همه تبریزیان احیا تو دیدی |