دیوان شمس/چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار
ظاهر
چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار | بر آب دیده و خون جگر گرفت قرار | |||||
هزار آتش و دود و غمست و نامش عشق | هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار | |||||
هر آنک دشمن جان خودست بسم الله | صلای دادن جان و صلای کشتن زار | |||||
به من نگر که مرا او به صد چنین ارزد | نترسم و نگریزم ز کشتن دلدار | |||||
چو آب نیل دو رو دارد این شکنجه عشق | به اهل خویش چو آب و به غیر او خون خوار | |||||
چو عود و شمع نسوزد چه قیمتش باشد | که هیچ فرق نماند ز عود و کنده خار | |||||
چو زخم تیغ نباشد به جنگ و نیزه و تیر | چه فرق حیز و مخنث ز رستم و جاندار | |||||
به پیش رستم آن تیغ خوشتر از شکرست | نثار تیر بر او لذیذتر ز نثار | |||||
شکار را به دو صد ناز میبرد این شیر | شکار در هوس او دوان قطار قطار | |||||
شکار کشته به خون اندرون همیزارد | که از برای خدایم بکش تو دیگربار | |||||
دو چشم کشته به زنده بدان همینگرد | که ای فسرده غافل بیا و گوش مخار | |||||
خمش خمش که اشارات عشق معکوسست | نهان شوند معانی ز گفتن بسیار |