دیوان شمس/چه دیدم خواب شب کامروز مستم
ظاهر
چه دیدم خواب شب کامروز مستم | چو مجنونان ز بند عقل جستم | |||||
به بیداری مگر من خواب بینم | که خوابم نیست تا این درد هستم | |||||
مگر من صورت عشق حقیقی | بدیدم خواب کو را می پرستم | |||||
بیا ای عشق کاندر تن چو جانی | به اقبالت ز حبس تن برستم | |||||
مرا گفتی بدر پرده دریدم | مرا گفتی قدح بشکن شکستم | |||||
مرا گفتی ببر از جمله یاران | بکندم از همه دل در تو بستم | |||||
مرا دل خسته کردی جرمم این بود | که از مژگان خیالت را بجستم | |||||
ببر جان مرا تا در پناهت | دو دستک می زنم کز جان بسستم | |||||
چه عالمهاست در هر تار مویت | بیفشان زلف کز عالم گسستم | |||||
که در هفتم زمین با تو بلندم | که در هفتم فلک بیروت پستم |