دیوان شمس/چه دلشادم به دلدار خدایی
ظاهر
چه دلشادم به دلدار خدایی | خدایا تو نگهدار از جدایی | |||||
بیا ای خواجه بنگر یار ما را | چو از اصحاب و از یاران مایی | |||||
بدان شرطی که با ما کژ نبازی | وگر بازی تو با ما برنیایی | |||||
دغایانی که با جسم چو پیلند | سوار اسب فرهنگ و کیانی | |||||
پیاده گشته و رخ زرد ماندند | ز فرزین بند شاهان بقایی | |||||
چه بودی گر بدانستی مهی را | شکسته اختری در بیوفایی | |||||
وگر مه را نداند ماه ماه است | چگونه مه نه ارضی نی سمایی | |||||
که ارضی و سمایی را غروب است | فتد بیاختیارش اختفایی | |||||
ظهور و اختفای ماه جانی | به دست او است در قدرت نمایی | |||||
بسوز ای تن که جان را چون سپندی | به دفع چشم بد چون کیمیایی | |||||
که چشم بد بجز بر جسم ناید | به معنی کی رسد چشم هوایی | |||||
کناری گیرمش در جامه تن | که جان را زو است هر دم جان فزایی | |||||
خیالت هر دمی این جاست با ما | الا ای شمس تبریزی کجایی |