دیوان شمس/چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد)
  چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد  
  ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بی‌مر پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد  
  نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد  
  همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد  
  تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد