دیوان شمس/چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
ظاهر
چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو | هین نوبت دل میزن باری من و باری تو | |||||
در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم | اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو | |||||
چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری | زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو | |||||
در عالم خارستان بسیار سفر کردم | اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو | |||||
سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود | آن رفت که میبودیم زاری من و زاری تو | |||||
من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر | بیکار نمیشاید کاری من و کاری تو | |||||
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست | گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو | |||||
دزدی که رهی میزد هنگام سیاست شد | اکنون بزنیم او را داری من و داری تو | |||||
خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو | در گفتن و بیصبری عاری من و عاری تو |