پرش به محتوا

دیوان شمس/چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو)
  چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو هین نوبت دل می‌زن باری من و باری تو  
  در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو  
  چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو  
  در عالم خارستان بسیار سفر کردم اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو  
  سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود آن رفت که می‌بودیم زاری من و زاری تو  
  من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر بی‌کار نمی‌شاید کاری من و کاری تو  
  هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو  
  دزدی که رهی می‌زد هنگام سیاست شد اکنون بزنیم او را داری من و داری تو  
  خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو در گفتن و بی‌صبری عاری من و عاری تو