دیوان شمس/چند بوسه وظیفه تعیین کن
ظاهر
چند بوسه وظیفه تعیین کن | به شکرخندهایم شیرین کن | |||||
آن دلت را خدای نرم کناد | این دعای خوش است آمین کن | |||||
مگر این را به خواب خواهم دید | من بخسبم کنار بالین کن | |||||
ای فسون اجل فراق لبت | رو فسون مسیح آیین کن | |||||
عرصه چرخ بیتو تنگ آمد | هین براق وصال را زین کن | |||||
حسن داری وفاست لایق حسن | حسن را با وفا تو کابین کن | |||||
چون بمیرند رحم خواهی کرد | آنچ آخر کنی تو پیشین کن | |||||
حاجیان ماندهاند از ره حج | داروی اشتران گرگین کن | |||||
تا به کعبه وصال تو برسند | چاره آب و زاد و خرجین کن | |||||
ای دو چشم جهان به تو روشن | این جهان را تو آن جهان بین کن | |||||
از تجلی آفتاب رخت | چشم و دل را چو طور سینین کن | |||||
بس کنم شد ز حد گستاخی | من کی باشم که گویمت این کن | |||||
گر نبود این سخن ز من لایق | آنچ آن لایق است تلقین کن | |||||
شمس تبریز بر افق بخرام | گو شمال هلال و پروین کن |