دیوان شمس/پیغام زاهدان را کمد بلای توبه
ظاهر
پیغام زاهدان را کمد بلای توبه | با آن جمال و خوبی آخر چه جای توبه | |||||
هم زهد برشکسته هم توبه توبه کرده | چون هست عاشقان را کاری ورای توبه | |||||
چون از جهان رمیدی در نور جان رسیدی | چون شمع سر بریدی بشکن تو پای توبه | |||||
شرط است بیقراری با آهوی تتاری | ترک خطا چو آمد ای بس خطای توبه | |||||
در صید چون درآید بس جان که او رباید | یک تیر غمزه او صد خونبهای توبه | |||||
چون هر سحر خیالش بر عاشقان بتازد | گرد غبار اسبش صد توتیای توبه | |||||
از باده لب او مخمور گشته جانها | و آن چشم پرخمارش داده سزای توبه | |||||
تا باغ عاشقان را سرسبز و تازه کردی | حسنت خراب کرده بام و سرای توبه | |||||
ای توبه برگشاده بیشمس حق تبریز | روزی که ره نماید ای وای وای توبه |