دیوان شمس/پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد)
  پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد آب سیاه درمرو کب حیات می‌رسد  
  نوبت عشق مشتری بر سر چرخ می‌زند بهر روان عاشقان صد صلوات می‌رسد  
  جمله چو شهد و شیر شو وز خود خود فقیر شو زانک ز شه فقیر را عشر و زکات می‌رسد  
  رحمت اوست کب و گل طالب دل همی‌شود جذبه اوست کز بشر صوم و صلات می‌رسد  
  در ظلمات ابتلا صبر کن و مکن ابا کب حیات خضر را در ظلمات می‌رسد