دیوان شمس/پرده بگردان و بزن ساز نو
ظاهر
پرده بگردان و بزن ساز نو | هین که رسید از فلک آواز نو | |||||
تازه و خندان نشود گوش و هوش | تا ز خرد درنرسد راز نو | |||||
این بکند زهره که چون ماه دید | او بزند چنگ طرب ساز نو | |||||
خیز سبک رطل گران را بیار | تا ببرم شرم ز هنباز نو | |||||
برجه ساقی طرب آغاز کن | وز می کهنه بنه آغاز نو | |||||
در عوض آنک گزیدی رخم | بوسه بده بر سر این گاز نو | |||||
از تو رخ همچو زرم گاز یافت | میرسدم گر بکنم ناز نو | |||||
چون نکنم ناز که پنهان و فاش | میرسدم خلعت و اعزاز نو | |||||
خلعت نو بین که به هر گوشهاش | تازه طرازی است ز طراز نو | |||||
پر همایی بگشا در وفا | بر سر عشاق به پرواز نو | |||||
مرد قناعت که کرمهای تو | حرص دهد هر نفس و آز نو | |||||
می به سبو ده که به تو تشنه شد | این قنق خابیه پرداز نو | |||||
رنگ رخ و اشک روانم بس است | سر مرا هر یک غماز نو | |||||
گرم درآ گرم که آن گرمدار | صنعت نو دارد و انگاز نو | |||||
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق | جامه کهنهست ز بزاز نو |