دیوان شمس/واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
ظاهر
واقف سرمد تادر مدرسه عشق گشود | فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود | |||||
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست | بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود | |||||
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز | از پی بحث و تفکر ید بیضا بنمود | |||||
فرق گفتند بسی جامعشان راه ببست | رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود | |||||
فکر محدود بد و جامع و فارق بیحد | آنچ محدود بد آن محو شد از نامحدود | |||||
محو سکرست پس محو بود صحو یقین | شمس عاقب بود ار چند بود ظل ممدود | |||||
این از آنست که یطوی به زبان لایحکی | زانک اثبات چنین نکته بود نفی وجود | |||||
این سخن فرع وجودست و حجابست ز نفی | کشف چیزی به حجابش نبود جز مردود | |||||
نه ز مردود گریزی نه ز مقبول خلاص | بهل این را که نگنجد نه به بحث و نه سرود | |||||
تو پس این را بهلی لیک تو را آن نهلد | جان از این قاعده نجهد به قیام و به قعود | |||||
جان قعود آرد آنش بکشد سوی قیام | جان قیام آرد آنش بکشد سوی سجود | |||||
این یگانه نه دوگانهست که از وی برهی | به سلام و به تشهد نرهد جان ز شهود | |||||
نه به تحریمه درآمد نه به تحلیله رود | نه به تکبیره ببست و نه سلامش بگشود | |||||
مگس روح درافتاد در این دوغ ابد | نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود | |||||
هله میگو که سخن پر زدن آن مگس است | پر زدن نیز نماند چو رود دوغ فرود | |||||
پر زدن نوع دگر باشد اگر نیز بود | رقص نادر بودت بر زبر چرخ کبود |