دیوان شمس/هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
ظاهر
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین | صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین | |||||
ما دو سه کس نو مرده منتظر آن پرده | زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین | |||||
هی به سلف نفخی کن پیشتر از یوم الدین | تا شنود چرخ فلک از حشر تو تحسین | |||||
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو | چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین | |||||
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش | چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین | |||||
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش | ای لب تو همچو شکر ای شب تو خلد برین | |||||
هیچ عسل زهر دهد یا ز شکر سرکه جهد | مغلطه تا چند دهی ای غلط انداز مهین | |||||
هر چه کنی آن لب تو باشد غماز شکر | هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین | |||||
سرو چه ماند به خسی زر به چه ماند به مسی | تو به چه مانی به کسی ای ملک یوم الدین |