| | | | | | |
|
هین کژ و راست میروی... باز چه خوردهای؟ بگو! |
|
مست و خراب میروی خانهبهخانه، کو به کو |
|
|
با که حریف بودهای؟ بوسه زِ که ربودهای؟ |
|
زلفِ که را گشودهای حلقهبهحلقه، مو به مو؟ |
|
|
نی تو حریف کِی کُنی؟ ای همه چشم و روشنی! |
|
خَفیه رَوی، چو ماهیان، حوضبهحوض، جو به جو |
|
|
راست بگو بهجانِ تو، ای دل و جانم آنِ تو |
|
ای دلِ همچو شیشهام خورده مِیاَت کدو کدو |
|
|
راست بگو نهان مکن؛ پشت به عاشقان مکن |
|
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو؟ |
|
|
در طلبم خیال تو دوش میانِ انجمن |
|
مینشناخت بنده را؛ مینگریست رو به رو |
|
|
چون بشناخت بنده را ــ بندهی کژرونده را ــ |
|
گفت: «بیا به خانه؛ هی! چند رَوی تو سو به سو؟ |
|
|
عمرِ تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شر |
|
همچو زنانِ خیرهسر، حجرهبهحجره، شو به شو» |
|
|
گفتمَش: «ای رسولِ جان، ای سببِ نزولِ جان |
|
زِآنک تو خوردهای بده؛ چند عتاب و گفتوگو؟» |
|
|
گفت: «شرارهای از آن گر ببَری سوی دهان |
|
حلق و دهان بسوزَدَت؛ بانگ زَنی گلو گلو |
|
|
لقمهی هر خورنده را درخورِ او دهد خدا |
|
آنچ گلو بگیرَدَت حرص مکن؛ مجو، مجو!» |
|
|
گفتم: «کو شرابِ جان؟ ای دل و جان فدای آن |
|
من نِهام از شتردلان تا برَمَم به هایوهو |
|
|
حلق و گلوبریده با کو برَمَد از این ابا؟ |
|
هرکه بلنگد او از این، هست مرا عدو، عدو! |
|
|
دست کز آن تهی بُوَد، گر چه شهنشهی بُوَد |
|
دستبریدهای بُوَد مانده بهدیر بر سمو» |
|
|
خامُش باش و معتمد، محرمِ رازِ نیک و بد |
|
آنک نیازمودیاش راز مگو بهپیشِ او |
|