دیوان شمس/هم به درد این درد را درمان کنم
ظاهر
هم به درد این درد را درمان کنم | هم به صبر این کار را آسان کنم | |||||
یا برآرم پای جان زین آب و گل | یا دل و جان وقف دلداران کنم | |||||
داغ پروانه ستم از شمع الست | خدمت شمع همان سلطان کنم | |||||
عشق مهمان شد بر این سوخته | یک دلی دارم پیش قربان کنم | |||||
نفس اگر چون گربه گوید که میاو | گربه وارش من در این انبان کنم | |||||
از ملولی هر کی گرداند سری | درکشم در چرخش و گردان کنم | |||||
آن ملولی دنبل بیعشقی است | جان او را عاشق ایشان کنم | |||||
عاشقی چه بود کمال تشنگی | پس بیان چشمه حیوان کنم | |||||
من نگویم شرح او خامش کنم | آنچ اندر شرح ناید آن کنم |