دیوان شمس/همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
ظاهر
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر | سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر | |||||
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی | منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر | |||||
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی | بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر | |||||
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی | نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر | |||||
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش | بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر | |||||
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی | نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر | |||||
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس | بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر | |||||
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد | هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر | |||||
که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند | نبدست مرغ جان را جز او مطار دیگر |