| | | | | | |
|
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم |
|
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم |
|
|
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد |
|
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم |
|
|
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من |
|
زبانت گر بود زرین زبان درکش که من گازم |
|
|
به دنبل دنبه می گوید مرا نیشی است در باطن |
|
تو را بشکافم ای دنبل گر از آغاز بنوازم |
|
|
بمالم بر تو من خود را به نرمی تا شوی ایمن |
|
به ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فن سازم |
|
|
دهان مگشای این ساعت ازیرا دنبل خامی |
|
چو وقت آید شوی پخته به کار تو بپردازم |
|
|
کدامین شوخ برد از ما که دیده شوخ کردستی |
|
چه خوانی دیده پیهی را که پس فرداش بگدازم |
|
|
کمان نطق من بستان که تیر قهر می پرد |
|
که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم |
|
|
یکی سوزی است سازنده عتاب شمس تبریزی |
|
رهم از عالم ناری چو با این سوز درسازم |
|