دیوان شمس/همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
ظاهر
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم | کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم | |||||
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد | مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم | |||||
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من | زبانت گر بود زرین زبان درکش که من گازم | |||||
به دنبل دنبه می گوید مرا نیشی است در باطن | تو را بشکافم ای دنبل گر از آغاز بنوازم | |||||
بمالم بر تو من خود را به نرمی تا شوی ایمن | به ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فن سازم | |||||
دهان مگشای این ساعت ازیرا دنبل خامی | چو وقت آید شوی پخته به کار تو بپردازم | |||||
کدامین شوخ برد از ما که دیده شوخ کردستی | چه خوانی دیده پیهی را که پس فرداش بگدازم | |||||
کمان نطق من بستان که تیر قهر می پرد | که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم | |||||
یکی سوزی است سازنده عتاب شمس تبریزی | رهم از عالم ناری چو با این سوز درسازم |