دیوان شمس/هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو
ظاهر
هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو | هله ای ماه که نغزت رخ و رخسار مرو | |||||
در همه روی زمین چشم و دل باز که راست | مکن آزار مکن جانب اغیار مرو | |||||
مبر از یار مبر خانه اسرار مسوز | گل و گلزار مکن جانب هر خار مرو | |||||
مکن ای یار ستیزه دغل و جنگ مجوی | هله آن بار برفتی مکن این بار مرو | |||||
بنده و چاکر و پرورده و مولای توایم | ای دل و دین و حیات خوش ناچار مرو | |||||
هله سرنای توام مست نواهای توام | مشکن چنگ طرب را مسکل تار مرو | |||||
هله مخمور چه نالی بر مخمور دگر | پهلوی خم بنشین از بر خمار مرو | |||||
هله جان بخش بیا ای صدقات تو حیات | به از این خیر نباشد بجز این کار مرو | |||||
خاتم حسن و جمالی هله ای یوسف دهر | سوی مکاری اخوان ستمکار مرو | |||||
هله دیدار مهل برمگزین فکر و خیال | از عیان سر مکشان در پی آثار مرو | |||||
هله موسی زمان گرد برآر از دریا | دل فرعون مجو جانب انکار مرو | |||||
هله عیسی قران صحت رنجور گران | از برای دو سه ترسا سوی زنار مرو | |||||
هله ای شاهد جان خواجه جانهای شهان | شیوه کن لب بگز و غبغبه افشار مرو | |||||
هله صدیق زمانی به تو ختم است وفا | جز سوی احمد بگزیده مختار مرو | |||||
جبرئیل کرمی سدره مقام و وطنت | همچو مرغان زمین بر سر شخسار مرو | |||||
تو یقین دار که بیتو نفسی جان نزید | در احسان بگشا و پس دیوار مرو | |||||
همه رندان و حریفان و بتان جمع شدند | وقت کار است بیا کار کن از کار مرو | |||||
هله باقی غزل را ز شهنشاه بجوی | همگی گوش شو اکنون سوی گفتار مرو |