دیوان شمس/هر روز پری زادی از سوی سراپرده
ظاهر
هر روز پری زادی از سوی سراپرده | ما را و حریفان را در چرخ درآورده | |||||
صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده | عالم ز بلای او دستار کشان کرده | |||||
سالوس نتان کردن مستور نتان بودن | از دست چنین رندی سغراق رضا خورده | |||||
دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری | معذورم آخر من کمتر نیم از مرده | |||||
هر روز برون آید ساغر به کف و گوید | والله که بنگذارم در شهر یک افسرده | |||||
ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم | تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده | |||||
خستم جگرت را من بستان جگری دیگر | همچون جگر شیران ای گربه پژمرده | |||||
همرنگ دل من شو زیرا که نمیشاید | من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده | |||||
خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل | کاندر حرمین دل نبود دل آزرده | |||||
شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت | بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده |