دیوان شمس/هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک
ظاهر
هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک | در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک | |||||
از جان همه قدوسی وز تن همه سالوسی | وز گل همه جباری وز خار سلام علیک | |||||
من ترکم و سرمستم ترکانه سلح بستم | در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک | |||||
بنهاد یکی صهبا بر کف من و گفتا | این شهره امانت را هشدار سلام علیک | |||||
گفتم من دیوانه پیوسته خلیلانه | بر مالک خود گویم در نار سلام علیک | |||||
آن لحظه که بیرونم عالم ز سلامم پر | وان لحظه که در غارم با یار سلام علیک | |||||
چون صنع و نشان او دارد همه صورتها | ای مور شبت خوش باد ای مار سلام علیک | |||||
داوود تو را گوید بر تخت فدیناکم | منصور تو را گوید بر دار سلام علیک | |||||
مشتاق تو را گوید بیطمع سلام از جان | محتاج همت گوید ناچار سلام علیک | |||||
شاهان چو سلام تو با طبل و علم گویند | در زیر زبان گوید بیمار سلام علیک | |||||
چون باده جان خوردم ایزار گرو کردم | تا مست مرا گوید ای زار سلام علیک | |||||
امسال ز ماه تو چندان خوش و خرم شد | کز کبر نمیگوید بر پار سلام علیک | |||||
از لذت زخمه تو این چنگ فلک بیخود | سر زیر کند هر دم کای تار سلام علیک | |||||
مرغان خلیلی هم سررفته و پرکنده | آورده از آن عالم هر چار سلام علیک | |||||
بس سیل سخن راندم بس قارعه برخواندم | از کار فروماندم ای کار سلام علیک |