دیوان شمس/نگار خوب شکربار چونست
ظاهر
نگار خوب شکربار چونست | چراغ دیده و دیدار چونست | |||||
عجب آن غمزه غماز چونست | عجب آن طره طرار چونست | |||||
عجب آن شهره بازار خوبی | عجب آن رونق گلزار چونست | |||||
دلم از مهر در ماتم نشستهست | عجب در مهر دل دلدار چونست | |||||
ز لطف خویش یارم خواند آن یار | عجب آن یار بی این یار چونست | |||||
به ظاهر بندگان را مینوازد | عجب با بنده در اسرار چونست | |||||
چو اول دیدمش جانیم بخشید | بدانستم که در ایثار چونست | |||||
اگر دوباره کردی آن کرم را | یقین گشتی که در تکرار چونست | |||||
عجب آن شعر اطلس پوش جعدش | بگرد اطلس رخسار چونست | |||||
طبیب عاشقان را بازپرسید | که تا آن نرگس بیمار چونست | |||||
عجب آن نافه تاتار چونست | عجب آن طره بلغار چونست | |||||
عجب بر دایره خط محقق | که بشکستهست صد پرگار چونست | |||||
من زارم اسیر ناله زیر | نپرسد روزکی کان زار چونست | |||||
دلم دزد نظر او دزد این دزد | عجب آن دزد دزدافشار چونست | |||||
تو را ای دوست چون من یار غارم | سری در غار کن کاین غار چونست | |||||
که تا بینم تو را جان برفشانم | نمایم خلق را نظار چونست | |||||
نهایت نیست گفتم را ولیکن | نمودم شکل آن گفتار چونست |