دیوان شمس/نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد
ظاهر
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد | گریههای جمله عالم در وصالش خنده شد | |||||
یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود | حسنهای جمله عالم حسن او را بنده شد | |||||
جمله آب زندگانی زیر تختش میرود | هر کی خورد از آب جویش تا ابد پاینده شد | |||||
یک شبی خورشید پایه تخت او را بوسه داد | لاجرم بر چرخ گردون تا ابد تابنده شد | |||||
زندگی عاشقانش جمله در افکندگیست | خاک طامع بهر این در زیر پا افکنده شد | |||||
آهوان را بوی مشک از طرهاش بر ناف زد | تا مشام شیر صید مرجها غرنده شد | |||||
بال و پر وهم عاشق ز آتش دل چون بسوخت | همچو خورشید و قمر بیبال و پر پرنده شد | |||||
ای خنک جانی که لطف شمس تبریزی بیافت | برگذشت از نه فلک بر لامکان باشنده شد |