دیوان شمس/ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره
ظاهر
ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره | تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره | |||||
ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو | خورشید چو درتابد فانی شود استاره | |||||
آنها که قوی دستند دست تو چرا بستند | زیرا تو کنون طفلی وین عالم گهواره | |||||
چون در سخنها سفت و الارض مهادا گفت | ای میخ زمین گشته وز شهر دل آواره | |||||
ای بنده شیر تن هستی تو اسیر تن | دندان خرد بنما نعمت خور همواره | |||||
تا طفل بود سلطان دایه کندش زندان | تا شیر خورد ز ایشان نبود شه میخواره | |||||
از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه | هر لحظه سبو آید تازان به سوی خاره | |||||
گوید که اگر زین پس او بشکندم شادم | جان داد مرا آبش یک باره و صد باره | |||||
گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم | خود پاره دهم او را تا او کندم پاره |