دیوان شمس/می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام
ظاهر
می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام | در جبینش آفتاب و در یمینش جام جام | |||||
می خرامد بخت ما کو هست نقد وقت ما | مشنو ای پخته از این پس وعدههای خام خام | |||||
جاء نصر الله حقا مستجیبا داعیا | ان تعالوا یا کرامی و ادخلوا بین الکرام | |||||
قال ان الله یدعوا اخرجوا من ضیقکم | ان عقبا ملتقانا مشعر البیت الحرام | |||||
ترجمانش این بود کز خود برون آیید زود | ور نه هر دم بند باشد هر دو گامی دام دام | |||||
از خودی بیرون رویم آخر کجا در بیخودی | بیخودی معنی است معنی باخودیها نام نام | |||||
ان تکن اسما فاسم بالمسمی مازج | لا کاسم شبه غمد و المسمی کالحسام | |||||
مجلس خاص اندرآ و عام را وادان ز خاص | ای درونت خاص خاص و ای برونت عام عام |