دیوان شمس/میخرامد آفتاب خوبرویان ره کنید
ظاهر
میخرامد آفتاب خوبرویان ره کنید | رویها را از جمال خوب او چون مه کنید | |||||
مردگان کهنه را رویش دو صد جان میدهد | عاشقان رفته را از روی او آگه کنید | |||||
از کف آن هر دو ساقی چشم او و لعل او | هر زمانی می خورید و هر زمانی خه کنید | |||||
جانب صحرای رویش طرفه چاهی گفتهاند | قصد آن صحرا کنید و نیت آن چه کنید | |||||
نک نشان روشنی در خیمهها تابان شدست | گوش اسبان را به سوی خیمه و خرگه کنید | |||||
آستان خرگهش شد کهربای عاشقان | عاشقان لاغر تن خود را چو برگ که کنید | |||||
در خمار چشم مستش چشمها روشن کنید | وز برای چشم بد را ناله و آوه کنید | |||||
شاه جانها شمس تبریزیست و این دم آن اوست | رخ بدو آرید و خود را جمله مات شه کنید |