دیوان شمس/میر شکار من که مرا کردهای شکار
ظاهر
میر شکار من که مرا کردهای شکار | بیتو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار | |||||
دلدار من تویی سر بازار من تویی | این جمله جور بر من مسکین روا مدار | |||||
ای آنک یار نیست تو را در جهان عشق | من در جهان فکنده که ای یار یار یار | |||||
درده از آن شراب که اول بدادهای | زان چشمهای مست تو بشکن مرا خمار | |||||
از آسمان فرست شرابی کز آن شراب | اندر زمین نماند یک عقل هوشیار | |||||
روزی هزار کار برآری به یک نظر | آخر یکی نظر کن و این کار را برآر |