دیوان شمس/مگیر ای ساقی از مستان کرانی
ظاهر
مگیر ای ساقی از مستان کرانی | که کم یابی گرانی بیگرانی | |||||
بیا ای سرو گلرخ سوی گلشن | که به از سرو نبود سایه بانی | |||||
چو نور از ناودان چشم ریزد | یقین بیبام نبود ناودانی | |||||
عجب آن بام بالای چه خانهست | مبارک جا مبارک خاندانی | |||||
که را بود این گمان که بازیابیم | نشانی زین چنین فتنه نشانی | |||||
دلی که چون شفق غرقاب خون بود | پر از خورشید شد چون آسمانی | |||||
ز حرص این شکم پهلو تهی کن | که تا پهلو زنی با پهلوانی | |||||
عجب ننگت نمیآید برادر | ز جانی کو بود محتاج نانی | |||||
که آب زندگانی گفت ما را | که جز دکان نان داری دکانی |