دیوان شمس/مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری)
  مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری هر آنچ دوش می‌گفتم ز بی‌خویشی و بیماری  
  وگر ناگه قضاء الله از این‌ها بشنود آن مه خود او داند که سودایی چه گوید در شب تاری  
  چو نبود عقل در خانه پریشان باشد افسانه گهی زیر و گهی بالا گهی جنگ و گهی زاری  
  اگر شور مرا یزدان کند توزیع بر عالم نبینی هیچ یک عاقل شوند از عقل‌ها عاری  
  مگر ای عقل تو بر من همه وسواس می‌ریزی مگر ای ابر تو بر من شراب شور می‌باری  
  مسلمانان مسلمانان شما دل‌ها نگهدارید مگردا کس به گرد من نه نظاره نه دلداری