دیوان شمس/مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم
ظاهر
مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم | ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم | |||||
تا همه جان ناز شود چونک طرب ساز شود | تا سر خم باز شود گل ز سرش دور کنم | |||||
چونک خلیلی بدهام عاشق آتشکدهام | عاشق جان و خردم دشمن نقش وثنم | |||||
وقت بهارست و عمل جفتی خورشید و حمل | جوش کند خون دلم آب شود برف تنم | |||||
ای مه تابان شدهای از چه گدازان شدهای | گفت گرفتار دلم عاشق روی حسنم | |||||
عشق کسی می کشدم گوش کشان میبردم | تیر بلا می رسدم زان همه تن چون مجنم | |||||
گر چه در این شور و شرم غرقه بحر شکرم | گر چه اسیر سفرم تازه به بوی وطنم | |||||
یار وصالی بدهام جفت جمالی بدهام | فلسفه برخواند قضا داد جدایی به فنم | |||||
تا که رگی در تن من جنبد من سوی وطن | باشم پران و دوان ای شه شیرین ذقنم | |||||
دم به دم آن بوی خوشش وان طلب گوش کشش | آب روان کرد مرا ساقی سرو و سمنم | |||||
همره یعقوب شدم فتنه آن خوب شدم | هدیه فرستد به کرم یوسف جان پیرهنم | |||||
الحق جانی چه خوشی قوس وفا را تو کشی | در دو جهان دیده بود هیچکسی چون تو صنم | |||||
بر بر او بربزنم گر چه برابر نزنم | شیشه بر آن سنگ زنم بنده شیشه شکنم | |||||
پیل به خرطوم جفا قاصد کعبه شده است | من چو ابابیل حقم یاور هر کرگدنم | |||||
صیقل هر آینهام رستم هر میمنهام | قوت هر گرسنهام انجم هر انجمنم | |||||
معنی هر قد و خدم سایه لطف احدم | کعبه هر نیک و بدم دایه باغ و چمنم | |||||
آتش بدخوی بود سوزش هر کوی بود | چونک نکوروی بود باشد خوب ختنم | |||||
گر تو بدین کژ نگری کاسه زنی کوزه خوری | سایه عدل صمدم جز که مناسب نتنم | |||||
وقت شد ای شاه شهان سرور خوبان جهان | که به کرم شرح کنی آنک نگوید دهنم |