دیوان شمس/مطرب عاشقان بجنبان تار
ظاهر
مطرب عاشقان بجنبان تار | بزن آتش به ممن و کفار | |||||
مصلحت نیست عشق را خمشی | پرده از روی مصلحت بردار | |||||
تا بنگریست طفل گهواره | کی دهد شیر مادر غمخوار | |||||
هر چه غیر خیال معشوقست | خار عشقست اگر بود گلزار | |||||
مطربا چون رسی به شرح دلم | پای در خون نهادهای هش دار | |||||
پای آهسته نه که تا نجهد | چکرهای خون دل به هر دیوار | |||||
مطربا زخمهای دل میبین | تا ندانند خویشتن خوش دار | |||||
مطربا نام بر ز معشوقی | کز دل ما ببرد صبر و قرار | |||||
من چه گفتم کجا بماند دلی | گر دلم کوه بود رفت از کار | |||||
نام او گوی و نام من کم کن | تا لقب گویمت نکوگفتار | |||||
چون ز رفتار او سخن گویم | دل کجا میرود زهی رفتار | |||||
شمس تبریز عیسی عهدی | هست در عهد تو چنین بیمار |