دیوان شمس/مطربا عیش و نوش از سر گیر
ظاهر
مطربا عیش و نوش از سر گیر | یک دو ابریشمک فروتر گیر | |||||
ننگ بگذار و با حریف بساز | جنگ بگذار جام و ساغر گیر | |||||
لطف گل بین و جرم خار مبین | جعد بگشا و مشک و عنبر گیر | |||||
فربه از توست آسمان و زمین | این یک استاره را تو لاغر گیر | |||||
داروی فربهی خلق تویی | فربهش کن چو خواهی و برگیر | |||||
خرمش کن به یک شکرخنده | شکری را ز مصر کمتر گیر | |||||
بخت و اقبال خاک پای تواند | هر چه میبایدت میسر گیر | |||||
چونک سعد و ظفر غلام تواند | دشمنت را هزار لشکر گیر | |||||
ای دل ار آب کوثرت باید | آتش عشق را تو کوثر گیر | |||||
گر غلامی قیصرت باید | بندهاش را قباد و قیصر گیر | |||||
هر که را نبض عشق مینجهد | گر فلاطون بود تواش خر گیر | |||||
هر سری کو ز عشق پر نبود | آن سرش را ز دم مأخر گیر | |||||
هین مگو راز شمس تبریزی | مکن اسپید و جام احمر گیر |