دیوان شمس/مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن
ظاهر
مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن | آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن | |||||
ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر | بر سر او تو عصای محو موسی وار زن | |||||
عقل از بهر هوسها دارداری می کند | زود چشمش را ببند و بهر او تو دار زن | |||||
ور بگوید من به دانش نظم کاری می کنم | آتشی دست آور و در نظم و اندر کار زن | |||||
در غریبستان جان تا کی شوی مهمان خاک | خاک اندر چشم این مهمان و مهمان دار زن | |||||
مطربا حسنت ز پرگار خرد بیرونتر است | خیمه عشرت برون از عقل و از پرگار زن | |||||
تار چنگت را ز پود صرف می جانی بده | زان حراره کهنه نوبخت بر اوتار زن | |||||
بر در مخدوم شمس الدین ز دیده آب زن | در همه هستی ز نار چهره او نار زن | |||||
از یکی دستان او خورشید و مه را خفته کن | پس نهان زو چنگ اندر دولت بیدار زن | |||||
عقل هشیارت قبایی دوخت بهر شمس دین | تو ز عشق او به چشم منکران مسمار زن | |||||
بر براق عشق بنشین جانب تبریز رو | و آنگهی زانو ز بهر غمزه خون خوار زن |