دیوان شمس/مرغان که کنون از قفص خویش جدایید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) از مولوی (مرغان که کنون از قفص خویش جدایید) |
' |
مرغان که کنون از قفص خویش جدایید | رخ باز نمایید و بگویید کجایید | |||
کشتی شما ماند بر این آب شکسته | ماهی صفتان یک دم از این آب برآیید | |||
یا قالب بشکست و بدان دوست رسیدست | یا دام بشد از کف و از صید جدایید | |||
امروز شما هیزم آن آتش خویشید | یا آتشتان مرد شما نور خدایید | |||
آن باد وبا گشت شما را فسرانید | یا باد صبا گشت به هر جا که درآیید | |||
در هر سخن از جان شما هست جوابی | هر چند دهان را به جوابی نگشایید | |||
در هاون ایام چه درها که شکستید | آن سرمه دیدست بسایید بسایید | |||
ای آنک بزادیت چو در مرگ رسیدید | این زادن ثانیست بزایید بزایید | |||
گر هند وگر ترک بزادیت دوم بار | پیدا شود آن روز که روبند گشایید | |||
ور زانک سزیدیت به شمس الحق تبریز | والله که شما خاصبک روز سزایید |