دیوان شمس/مرا گویی که رایی من چه دانم
ظاهر
مرا گویی که رایی من چه دانم | چنین مجنون چرایی من چه دانم | |||||
مرا گویی بدین زاری که هستی | به عشقم چون برآیی من چه دانم | |||||
منم در موج دریاهای عشقت | مرا گویی کجایی من چه دانم | |||||
مرا گویی به قربانگاه جانها | نمیترسی که آیی من چه دانم | |||||
مرا گویی اگر کشته خدایی | چه داری از خدایی من چه دانم | |||||
مرا گویی چه میجویی دگر تو | ورای روشنایی من چه دانم | |||||
مرا گویی تو را با این قفس چیست | اگر مرغ هوایی من چه دانم | |||||
مرا راه صوابی بود گم شد | ار آن ترک ختایی من چه دانم | |||||
بلا را از خوشی نشناسم ایرا | بهغایت خوش بلایی من چه دانم | |||||
شبی بربود ناگه شمس تبریز | ز من یکتا دو تایی من چه دانم |