دیوان شمس/مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار
ظاهر
مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار | که دوش هیچ نخفتم ز تشنگی و خمار | |||||
لبم که نام تو گوید به بادهاش خوش کن | سرم خمار تو دارد به مستیش تو بخار | |||||
بریز باده بر اجسامم و بر اعراضم | چنانک هیچ نماند ز من رگی هشیار | |||||
وگر خراب شوم من بود رگی باقی | چو جغد هل که بگردد در این خراب دیار | |||||
چو لاله زار کن این دشت را به باده لعل | روا مدار که موقوف داریم به بهار | |||||
ز توست این شجره و خرقهاش تو دادستی | که از شراب تو اشکوفه کردهاند اشجار | |||||
مرا چو مست کنی زین شجر برآرم سر | به خنده دل بنمایم به خلق همچو انار | |||||
مرا چو وقف خرابات خویش کردستی | توام خراب کنی هم تو باشیم معمار | |||||
بیار رطل گران تا خمش کنم پی آن | نه لایقست که باشد غلام تو مکثار |