دیوان شمس/مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
ظاهر
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب | عود را درسوز و بربط را بکوب | |||||
این ننالد تا نکوبی بر رگش | وان دگر در نفی و در سوزست خوب | |||||
مجلسی پرگرد بر خاشاک فکر | خیز ای فراش فرش جان بروب | |||||
تا نسوزی بوی ندهد آن بخور | تا نکوبی نفع ندهد این حبوب | |||||
نیر اعظم بدان شد آفتاب | کو در آتش خانه دارد بیلغوب | |||||
ماه از آن پیک و محاسب میشود | کو نیاساید ز سیران و رکوب | |||||
عود خلقانند این پیغامبران | تا رسدشان بوی علام الغیوب | |||||
گر به بو قانع نهای تو هم بسوز | تا که معدن گردی ای کان عیوب | |||||
چون بسوزی پر شود چرخ از بخور | چون بسوزد دل رسد وحی القلوب | |||||
حد ندارد این سخن کوتاه کن | گر چه جان گلستان آمد جنوب | |||||
صاحب العودین لا تهملهما | حرقن ذا حرکن ذا للکروب | |||||
من یلج بین السکاری لا یفق | من یذق من راح روح لا یتوب | |||||
اغتنم بالراح عجل و استعد | من خمار دونه شق الجیوب | |||||
این تنجو ان سلطان الهوی | جاذب العشاق جبار طلوب |