دیوان شمس/ما نعره به شب زنیم و خاموش
ظاهر
ما نعره به شب زنیم و خاموش | تا درنرود درون هر گوش | |||||
تا بو نبرد دماغ هر خام | بر دیگ وفا نهیم سرپوش | |||||
بخلی نبود ولی نشاید | این شهره گلاب و خانه موش | |||||
شب آمد و جوش خلق بنشست | برخیز کز آن ماست سرجوش | |||||
امشب ز تو قدر یافت و عزت | بر دوش ز کبر میزند دوش | |||||
یک چند سماع گوش کردیم | بردار سماع جان بیهوش | |||||
ای تن دهنت پر از شکر شد | پیشت گله نیست هیچ مخروش | |||||
ای چنبر دف رسن گسستی | با چرخه و دلو و چاه کم کوش | |||||
چون گشت شکار شیر جانی | بیزار شد از شکار خرگوش | |||||
خرگوش که صورتند بیجان | گرمابه پر از نگار منقوش | |||||
با نفس حدیث روح کم گوی | وز ناقه مرده شیر کم دوش | |||||
از شر بگریز یار شب باش | کاندر سر شب نهند شب پوش | |||||
تا صبح وصال دررسیدن | درکش شب تیره را در آغوش | |||||
از یاد لقای یار بیخواب | از خواب شدستمان فراموش | |||||
شب چتر سیاه دان و با وی | نعره دهلست و بانک چاووش | |||||
این فتنه به هر دمی فزونست | امشب بترست عشق از دوش | |||||
شب چیست نقاب روی مقصود | کای رحمت و آفرین بر آن روش | |||||
هین طبلک شب روان فروکوب | زیرا که سوار شد سیاووش |