دیوان شمس/ما عاشق و بیدل و فقیریم
ظاهر
ما عاشق و بیدل و فقیریم | هم کودک و هم جوان و پیریم | |||||
چون کبریتیم و هیزم خشک | ما آتش عشق زو پذیریم | |||||
از آتش عشق برفروزیم | اما چون برق زو نمیریم | |||||
ما خون جگر خوریم چون شیر | چون یوز نه عاشق پنیریم | |||||
گویند شما چه دست گیرید | کو دست تو را که دست گیریم | |||||
بر خویش پرست همچو خاریم | بر دوست پرست چون حریریم | |||||
عاشق که چو شمع می بسوزد | او را چو فتیله ناگزیریم | |||||
از ما مگریز زانک با تو | آمیخته همچو شهد و شیریم | |||||
تو میر شکار بینظیری | ما نیز شکار بینظیریم | |||||
در حسن تو را تنور گرم است | ما را بربند ما خمیریم | |||||
ما را به قدوم خویش درباف | زیر قدم تو چون حصیریم |