دیوان شمس/قبله امروز جز شهنشه نیست
ظاهر
قبله امروز جز شهنشه نیست | هر که آید به در بگو ره نیست | |||||
عذر گو وز بهانه آگه باش | همه خفتند و یک کس آگه نیست | |||||
نگذارد نه کوته و نه دراز | آتشی کو دراز و کوته نیست | |||||
در چه طبع تو خیالاتست | یوسفی بیخیال در چه نیست | |||||
چون که گندم رسید مغز آکند | همره ماست و همره که نیست | |||||
پاره پاره کند یکایک را | عشق آن یک که پاره ده نیست | |||||
گه گهی میکشند گوش تو را | سوی آن عالمی که گه گه نیست | |||||
شمس تبریز شاه ترکانست | رو به صحرا که شه به خرگه نیست |