دیوان شمس/عشق گزین عشق و در او کوکبه می‌ران و مترس

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(عشق گزین عشق و در او کوکبه می‌ران و مترس)
  عشق گزین عشق و در او کوکبه می‌ران و مترس ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس  
  جانوری لاجرم از فرقت جان می‌لرزی ری بهل و واو بهل شو همگی جان و مترس  
  چون تو گمانی ابدا خایفی از روز یقین عین گمان را تو به سر عین یقین دان و مترس  
  در دل کان نقد زری غایبی از دیدن خود رقص کنان شعله زنان برجه از این کار و مترس  
  دل ز تو برهان طلبد سایه برهان نه تویی بر مثل سایه برو باز به برهان و مترس  
  سایه که فانی کندش طلعت خورشید بقا سایه مخوانش تو دگر عبرت ماکان و مترس