دیوان شمس/عشق بین با عاشقان آمیخته
ظاهر
عشق بین با عاشقان آمیخته | روح بین با خاکدان آمیخته | |||||
چند بینی این و آن و نیک و بد | بنگر آخر این و آن آمیخته | |||||
چند گویی بینشان و بانشان | بینشان بین با نشان آمیخته | |||||
چند گویی این جهان و آن جهان | آن جهان بین وین جهان آمیخته | |||||
دل چو شاه آمد زبان چون ترجمان | شاه بین با ترجمان آمیخته | |||||
اندرآمیزید زیرا بهر ماست | این زمین با آسمان آمیخته | |||||
آب و آتش بین و خاک و باد را | دشمنان چون دوستان آمیخته | |||||
گرگ و میش و شیر و آهو چار ضد | از نهیب قهرمان آمیخته | |||||
آن چنان شاهی نگر کز لطف او | خار و گل در گلستان آمیخته | |||||
آن چنان ابری نگر کز فیض او | آب چندین ناودان آمیخته | |||||
اتحاد اندر اثر بین و بدان | نوبهار و مهرگان آمیخته | |||||
گر چه کژبازند و ضدانند لیک | همچو تیرند و کمان آمیخته | |||||
قند خا خاموش باش و حیف دان | قند و پند اندر دهان آمیخته | |||||
شمس تبریزی همیروید ز دل | کس نباشد آن چنان آمیخته |