دیوان شمس/عاشقم از عاشقان نگریختم
ظاهر
عاشقم از عاشقان نگریختم | وز مصاف ای پهلوان نگریختم | |||||
حمله بردم سوی شیران همچو شیر | همچو روبه از میان نگریختم | |||||
قصد بام آسمان می داشتم | از میان نردبان نگریختم | |||||
چون که من دارو بدم هر درد را | از صداع این و آن نگریختم | |||||
هیچ دیدی دارو کز دردی گریخت | داروم من همچنان نگریختم | |||||
پیرو پیغامبران بودم به جان | من ز تهدید خسان نگریختم | |||||
زنده کوشم در شکار زندگی | زنده باشم چون ز جان نگریختم | |||||
چشم تیراندازش آنگه یافتم | که ز تیر خرکمان نگریختم | |||||
زخم تیغ و تیر من منصور شد | چون که از زخم سنان نگریختم | |||||
بحر قندم از ترش باکیم نیست | سودمندم از زیان نگریختم | |||||
شمس تبریزی چو آمد آشکار | ز آشکارا و نهان نگریختم |