دیوان شمس/طوطی جان مست من از شکری چه میشود
ظاهر
| طوطی جان مست من از شکری چه میشود | زهره می پرست من از قمری چه میشود | |||||
| بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت | خیره بماندهام که او از گهری چه میشود | |||||
| باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم | نرگس تازه خیره شد کز شجری چه میشود | |||||
| جان سپهست و من علم جان سحرست و من شبم | این دل آفتاب من هر سحری چه میشود | |||||
| دل شده پاره پارهها در نظر و نظارهها | کاین همه کون هر زمان از نظری چه میشود | |||||
| از غلبات عشق او عقل چه شور میکند | وز لمعان جان او جانوری چه میشود | |||||
| من همگی چو شیشهام شیشه گریست پیشهام | آه که شیشه دلم از حجری چه میشود | |||||
| باخبران و زیرکان گر چه شوند لعل کان | بی خبرند از این کز او بیخبری چه میشود | |||||
| از تبریز شمس دین راست شود دل و نظر | آن نظر خوش از کژ و کژنگری چه میشود | |||||