دیوان شمس/صوفیانیم آمده در کوی تو
ظاهر
صوفیانیم آمده در کوی تو | شیء لله از جمال روی تو | |||||
از عطش ابریقها آوردهایم | کب خوبی نیست جز در جوی تو | |||||
هابده چیزی به درویشان خویش | ای همیشه لطف و رحمت خوی تو | |||||
حسن یوسف قوت جان شد سال قحط | آمدیم از قحط ما هم سوی تو | |||||
صوفیان را باز حلوا آرزو است | از لب حلوایی دلجوی تو | |||||
ولوله در خانقاه افتاد دوش | مشک پر شد خانقاه از بوی تو | |||||
دست بگشا جانب زنبیل ما | آفرین بر دست و بر بازوی تو | |||||
شمس تبریزی تویی خوان کرم | سیر شد کون و مکان از طوی تو |