دیوان شمس/صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل
ظاهر
صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل | تا چه باشد عاقبتشان وای دل ای وای دل | |||||
گر امان خواهی امانی ندهدت آن بیامان | میکشد جان را از این گل تا به سربالای دل | |||||
هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشتهای | گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل | |||||
قلزم روحست دل یا کشتی نوحست دل | موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل | |||||
شور می نوشان نگر وان نور خاموشان نگر | جملگی سر گشت آن کو مرد اندر پای دل | |||||
گرد ما در میپری ای رشک ماه و مشتری | آمدی تا دل بری ای قاف و ای عنقای دل | |||||
ای که کالیوه بگشتی در جهان با پر جان | هیچ دیدی شیوهای تو لایق سودای دل |