دیوان شمس/شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
ظاهر
شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش | چه بادههاست بتم را در آن کدوی ترش | |||||
به قاصد او ترشست و به جان شیرینش | که نیست در همه اجزاش تای موی ترش | |||||
هزار خمره سرکه عسل شدست از او | که هست دلبر شیرین دوای خوی ترش | |||||
زهای و هوی ترشهای ماش خنده گرفت | حلاوت عجبی یافتهای و هوی ترش | |||||
ترش چگونه نخندد به زیر لب چو شنید | که جوی شیر و شکر شد روان به سوی ترش | |||||
ربود سیل ویم دوش و خلق نعره زنان | میان جوی عسل چیست آن سبوی ترش | |||||
پریر یار مرا جست کان ترش رو کو | خمار نیست چرا بودش آرزوی ترش | |||||
شتاب و تیز همیرفت کو به کو پی من | چرا کند شکرقند جست و جوی ترش | |||||
گرفته طبله حلوا و بنده را جویان | که تا ز جایزه شیرین کند گلوی ترش | |||||
عجب نباشد اگر قصد او فنای منست | همیشه شیرین باشد یقین عدوی ترش | |||||
غلط مکن ترشی نی برای دفع توست | ز رشک چون تو شکاریست رنگ و بوی ترش | |||||
ز رشک جاه امیرست روترش دربان | ز رشک روی عروس است روی شوی ترش | |||||
هزار خانه چو زنبور پرعسل داری | به جان تو که گذر کن ز گفت و گوی ترش |